.
.
پدربزرگم آلزایمر گرفته است و کسی را یادش نمیآید،
روزگار تلخی میگذرد بر خانواده ما...
چند روز پیش پدرم میخواست پدرش را بلند کند و روی تخت بنشاند،
کار سختی بود... بلند فریاد زد؛
«یا صاحب الزمان خودت کمک کن ...! »
باورتان نمیشود..!!
اما پدر بزرگم خوب به جا آورد و اشک ریخت...
حتی آلزایمر هم ما را از یادِ تو غافل نخواهد ساخت...
با تمام سلولها و اجزایم تو را دوست دارم!
باورکن...
سلام مولای من